ماه خبر نیمه شب را بهم داد...
از پنجره به کوچه باغ زل زده بودم...
منتظر آمدنت بودم...
چشم هایم به شوق دیدارت پلک روی هم نمی گذاشتند...
اشک هایم برای دیدن چهره زیبایت روی گونه هایم سرازیر می شدند...
پس کی می آیی...
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1